فهرست مطالب
منفعت حضور نظامی انگلیس در ایران چه بود؟
حفاظت از مستعمرات خود. هند-پاکستان-بنگلادش-کشمیر
راهکار انگلیس برای رسیدن به اهداف استعماری.
روی کار آوردن رضاخان و به دست گرفتن مناصب دولت
حذف رضاخان به خاطر عدم تمکین و تمایل به آلمان
ضعف انگلیس = تقسیم منافع با آمریکا
تأمین امنیت ایران، تا زمانی که به منافع استعمار میانجامد.
کودتای 28 مرداد برای آوردن کسی که حافظ منافع استعمار باشد.
یکی از آثار تکیه به بیگانه، خشونت به ملت هوشیار
باسمه العظیم و له الحمد
موضوع:
انگلیس و امنیت ایران در دوران پهلوی
کلید واژه: انگلیس – منافع استعمار – حفاظت مستعمرات - تجهیز قبایل – رضاخان – امنیت ایران – جنگ تحمیلی – کودتای 28 مرداد – خشونت به ملت
منفعت حضور نظامی انگلیس در ایران چه بود؟
در نظام بین الملل حضور یک کشور در کشور دیگر در سطح نظامی و سیاسی و امنیتی و یا نفوذ در آن کشور قهرا تابع یک غرض عقلایی است. لذا در هر جنگ و تصرف و دخالتی باید دید هدف کشور متعرض مداخله کننده چیست؟ قطع به یقین از روی دلسوزی و دلرحمی برای کشور دیگر نیست بلکه این کار فواید و منافعی را برای او در پی دارد و از همین روست که هزینه های انجام شده برای جنگ یا هر کار دیگری در آن کشور توجیه منطقی پیدا می کند.
آنچه در تاریخ ایران مسلم است این است که از دیر باز انگلیسی ها علاقه زیادی به حضور در ایران داشته اند و این کار را هم کردهاند.
حفاظت از مستعمرات خود. هند-پاکستان-بنگلادش-کشمیر
علت این علاقه و حضور را فردوست مانند بسیاری از تاریخ شناسان این چنین می گوید: حفاظت از مستعمره بزرگ خود؛ هند برزگ ـ هند کنونی، پاکستان، بنگلادش و کشمیر ـ در قبال تعرضات شوروی که او هم سودای مملکت گشایی در سر داشت.
راهکار انگلیس برای رسیدن به اهداف استعماری.
تجهیز و تقویت قبایل و عشایر
کارهایی هم که انگلیسی ها در خاک ایران انجام داده اند گواهی بر صحت این مدعاست مثل دوست شدن با قبایل و عشایر مناطق مختلف ایران و تجهیز و تقویت آنها در راستای مقابله با حملات احتمالی ارتش شوروی از جمله:
· قوام الملک شیرازی در فارس
· و شوکت الملک علم ـ پدر اسداله علم ـ در سیستان
· و صارم الدوله ـ نوه ناصرالدین شاه ـ در اصفهان[1]
و موارد دیگر که یک کمربند دفاعی در خاک ایران در مقابل شوروی ایجاد کرده بودند.[2]
روی کار آوردن رضاخان و به دست گرفتن مناصب دولت
رفته رفته نفوذ انگلیسی ها در ایران زیاد شد تا جایی که افراد آموزش دیده خودشان را با حمایت خویش بر مناصب دولتی و حتی در رأس دولت می گماردند. مصداق واضح این امر به روی کار آمدن رضاخان با حمایت انگلیسی ها بود (ظهور و سقوط پهلوی ص296 به بعد). بعد هم که سلسله پهلوی روی کار آمد تقریبا تمام مناصب دولت او در اختیار دست نشانده های انگلیس بود.
حذف رضاخان به خاطر عدم تمکین و تمایل به آلمان
به طور طبیعی وقتی یک دولتی در یک کشور با حمایت بیگانگان به روی کار می آید و از آنجا که بیگانگان به خاطر اهداف خاصی از آن شخص یا دولت حمایت می کنند لاجرم باید تابع بیگانه باشد و در راستای تحقق اهداف آنها قدم بردارد که اگر این چنین نشود و نخواهد یا نتواند اهداف آنها را محقق کند آنها هم حمایت خود را برخواهند داشت و شخص یا دولت دیگری را روی کار می آورند. مثال واضح این امر هم باز خود رضاشاه است که وقتی دید آلمان دارد به قدرت جهانی تبدیل می شود به او متمایل شد و همین مطلب انگلیسی ها را رنجیده خاطر کرد. آنها هم رضاشاه را که دیگر تبدیل به عنصر نامطلوبی برای آنها شده بود برکنار کرده از کشور خارج ـ تبعید ـ کردند و پسر او؛ محمد رضا را به جای او نشاندند.[3]
همچنین مصدق بعد از کودتای 28 مرداد در زندان چنین می نویسد: همه می دانند که سلسله پهلوی مخلوق سیاست انگلیس است چون که تا سوم اسفند 1299 غیر از عده ای محدود کسی حتی نام رضاخان را هم نشنیده بود... بدیهی است شخصی که با وسایل غیر ملی وارد کار شود نمیتواند از ملت انتظار پشتیبانی داشته باشد. به همین جهت هم اعلیحضرت شاه فقید و سپس اعلیحضرت محمد رضا شاه هر کدام بین دو محظور قرار گرفتند. چنانچه می خواستند با یک عده وطن پرست مدارا کنند از انجام وظیفه در مقابل استثمار باز می ماندند و چنانچه با این عده به سختی و خشونت عمل می کردند دیگر برای این سلسله حیثیتی باقی نمیماند تا بتوانند به کار ادامه دهند.[4]
ضعف انگلیس = تقسیم منافع با آمریکا
بعد از جنگ جهانی دوم هم که انگلیس قدرت خود را از دست داده بود و حالا دیگر این آمریکا بود که در سطح بین الملل یکه تازی می کرد، انگلیس چاره ای نمی دید که خود را به آمریکا نزدیک کند تا به واسطه او بتواند باز هم در ایران به اهداف خود برسد و از همین روست که چه قبل از کودتای 28 مرداد و چه بعد از حکومت محمد رضا با حمایت کامل این دو کشور همراه بود به طوری که اکثر عزل و نصب های مهم در رأس کابینه با نظر و مشورت این دو کشور انجام میشد.
تأمین امنیت ایران، تا زمانی که به منافع استعمار میانجامد.
نکته مهم در اینجا این است که وقتی بیگانه در یک کشور دارای منافع باشد به خاطر حفظ منافعش طبعا خواهان وجود امنیت در آن کشور می باشد اما توجه داشته باشید تا زمانی خواهان امنیت است که در راستای حفظ منافعش باشد. به عبارت دیگر امنیت مردم کشور هدف به خاطر اینکه مردم آن کشورند برای بیگانه مهم نیست و از همین رو اگر در موردی امنیت مردم آن کشور با منافع بیگانه در تضاد باشد اهمیتی برای امنیت مردم قائل نمیباشد.
تحمیل هشت سال جنگ وحشیانه
مثال واضح و وحشیانه آن جنگ هشت ساله ایران و عراق است. آمریکاییها که بعد از تقریبا 25 سال یکه تازی در ایران بعد از انقلاب اسلامی همه منافع خود در ایران را برباد رفته می دیدند و با کودتای نظامی هم نتوانستند کاری از پیش ببرند طرح حمله نظامی به ایران را عملی کردند و به دست نشانده خود صدام در عراق[5] دستور حمله به ایران را دادند و چه خونها که در این میدان ریخته شد.
کودتای 28 مرداد برای آوردن کسی که حافظ منافع استعمار باشد.
مثال دیگر. بالاتر از این مثالها اینکه حتی اگر بیگانه منافع خود را در شخص یا دولت دیگری ببیند به دست نشانده خود هم رحم نمیکند و او را به کناری می افکند این قضیه غیر از نمود در مورد رضاخان در مورد محمدرضا هم مصداق دارد و آن هم کودتای سرهنگ قره نی است. آمریکاییها بعد از کودتای 28 مرداد تشخیص دادند بهتر است شخص دیگری زمام امور ایران را در دست بگیرد لذا طرح یک کودتای نظامی را ریختند آن هم بدون اطلاع انگلیسی ها. البته این کودتا با اطلاع پیدا کردن انگلیسی ها از آن بر ملا شد و نافرجام اما این طور قضایا ذات بیگانه و عاقبت تکیه بر بیگانه به خصوص آمریکا را روشن می کند.[6]
یکی از آثار تکیه به بیگانه، خشونت به ملت هوشیار
یکی از آثار دیگر تکیه بر بیگانه این است که حاکم وابسته کم کم عرق وطن پرستی و روحیه کار برای مردم مملکت خود را از دست می دهد ـ البته اگر از همان ابتدا این چنین نباشد ـ و در مواجهه با ملت خود با خشونت رفتار می کند و اصلا هر حرکتی از آنها را دشمنی تلقی می کند ـ در این تلقین، بیگانه هم بی اثر نیست و نمود آن تحلیل ساده انگارانه قیام 15 خرداد از سوی عوامل سیا، ساواک و درباریان است. ظهور و سقوط پهلوی ص510 ـ . در قیام 15 خرداد 1342 محمدرضا، اویسی را مأمور قلع و قمع مردم می کند و او هم مردم را در خیابانها به رگبار می بندد. نمونه دیگر این خشونت با مردم حمله سرهنگ مولوی به فیضیه و کشتن و زخمی کردن تعدادی روحانیون است.[7]
البته این تحلیل بنابر این است که این وقایع و بسیاری مانند آن که از حوصله این نوشته خارج است به دستور مستقیم یا غیر مستقیم بیگانگان نباشد و الا اگر چنین باشد که وا اسفا بر حال کسی که بر بیگانه اعتماد و تکیه می کند.
[1] . انگلیسی ها برای مقابله با حمله احتمالی شوروی قبایل مختلف ایرانی را تقویت و تجهیز کردند. در این راستا لازم است تا به یک جمعیت محدودی از ایرانی ها که می خواهند محافظ منافع انگلیس در ایران باشند، بذل توجه داشته باشند و به آنها رسیدگی کنند اما در مقابل اتفاقی که می افتد این است که یک عده در ایران با حمایت بیگانه قدرت پیدا می کنند و به خاطر همین حمایت جسارت هر کاری را پیدا می کنند. مثلا صارم الدوله چنان قدرتی پیدا کرده بود که هر استانداری که برای اصفهان انتخاب می شد باید با خواسته های او کنار بیاید و مطیع اوامر او باشد (ظهور و سقوط پهلوی ص285).
مثال دیگر اینکه پسر همین صارم الدوله به بهانه اینکه جنین همسرش از شخص دیگری است او را چنان شکنجه کرد که دکتر مأمور سقط جنین او به فردوست می گوید مجبورم برای مداوای آثار شکنجه این زن را چند روز بستری کنم و کسی هم جرأت شکایت از او را نداشت مگر اینکه با یکی از درباریان در ارتباط باشد که در این قضیه پدر دختر با فردوست رابطه داشته و از این طریق شکایت خود را به شاه می رساند. تنها مجازات این فرد اخراج او از دربار است تازه اگر بعدا دوباره به کار گرفته نشود که در بسیاری از موارد چنین شده. (ظهور و سقوط پهلوی ص285)
[2]. ظهور و سقوط پهلوی ص283 به بعد
[3]. ظهور و سقوط پهلوی ص480
[4]. برگرفته از کتاب خاطرات و تألمات مصدق ص344
[5]. فردوست در خاطراتش می گوید که آمریکا چگونه با ایجاد جنگ داخلی در عراق صدام را به روی کار آورد. ظهور و سقوط پهلوی ص503
[6]. ظهور و سقوط پهلوی ص330
[7]. ظهور و سقوط پهلوی ص510 به بعد